((تاثیر رسانه های جمعی در شکل گیری سرمایه اجتماعی وسیاسی))
چکیده:
سرمایه اجتماعی" امروزه نقش مهمتری را در میان سایر سرمایه ها مانند، سرمایه فیزیکی و انسانی در جوامع ایفا میکند.این سرمایه انسجام بخش روابط میان انسانها با سازمانها و شبکه های ارتباط جمعی و گروهی است. در نبود آن، سایر سرمایه ها اثر بخشی خود را از دست داده و پیمودن راههای توسعه و تکامل فرهنگی و اقتصادی، ناهموار و دشوار خواهد بود. سرمایه اجتماعی نیز مانند سایر سرمایه ها مولد است و امکان دستیابی به اهداف مشخصی را فراهم میکند که بدون آن غیرقابل دسترسی خواهد بود.این سرمایه بستر مناسبی برای بهره برداری سرمایه های انسانی، فیزیکی و راهی برای موفقیت یک جامعه محسوب میشود.از طرف دیگرسرمایه سياسي نيز با مدنيانديشي، مشاركت، شهروندي، گرايش و دخالت سياسي، علاقه به منافع و مصلحت عمومي، تحمل سياسي، توانايي مصالحه و سازش و اطمينان به نهادهاي سياسي، مترادف است. از بسياري جهات، مفاهيم سرمایه اجتماعی و سرمايه سياسي را ميتوان نسخههاي دانش اجتماعي مدرن از مفهوم كلاسيك برادري، آزادي و برابري دانست. با این حال سرمایه اجتماعی و سرمایه سیاسی از جهاتي شبيه و از جهات ديگر متفاوتند. سرمایه اجتماعي از طريق تجربههاي دست اول و ارتباط مستقيم با ديگران، برقرار ميشود. درحالي كه سرمایه سياسي معمولاً غيرمستقيم و با فاصله و غالباً از طريق رسانهها، به وجود ميآيد. همانطور كه سرمایه اجتماعي براي زندگي اجتماعي مدني ضروري است، سرمایه سياسي نيز براي زندگي پايدار و دموكراتيك ضرورت دارد. به عنوان مثال، تحقيقات اخير نشان ميدهد كه اعتماد اجتماعي و سياسي، فرصتهاي شهروندان را در پرداخت مالياتهايشان به طرز چشمگيري زياد ميكند. به اين ترتيب اعتماد امكانات عملي همكاري اجتماعي را افزايش ميدهد. اما نکته مشترک در این دو مقوله اجتماعی وسیاسی وابستگی هر چه بیشتر انها در دنیای امروز به رسانه های جمعی است.از انجا که رشد سرمایه سیاسی و اجتماعی درگسترش روابط انسانی درجوامع صنعتی وپیشرفته امری بدیهی به حساب می اید درنتیجه بررسی نوع تاثیر گذاری رسانه های جمعی بر شکل گیری ورشد این دو مقوله اجتماعی حائز اهمیت فراوانی است.در این مقاله تلاش شده است جنبه های مختلف این تاثیر گذاری مورد بررسی قرار گیرد.
مقدمه:
آدمی در کشاکش زندگی فردی واجتماعی وبه منظور بهره مندی از مواهب آن سرمایه های متعددی را به کار می گیرد.که از آن جمله می توان به ؛ سرمایه فیزیکی، سرمایه انسانی، سرمایه فرهنگی ، سرمایه اجتماعی وسرمایه سیاسی اشاره کرد.
سرمایه فیزیکی؛ ناظر بر پدیدههایی همچون منابع طبیعی، ثروت، درآمد، ماشین آلات، مستغلات و نظایر اینها است.سرمایه انسانی؛ ناظر بر میزان تحصیلات، معلومات، سطح دانش عمومی، آموزشها و مهارتهای کاری و امثال اینهاست، اگرچه سرمایه فیزیکی نیستند، اما قابلیت تبدیل به آن را دارند.
سرمایه فرهنگی؛ ناظر بر نوع پرورش فرهنگی فرد است و به مسائلی نظیر نگاه آینده نگر، نظم شخصی، پر کاری، اهمیت قائل شدن برای تحصیلات و برنامه ریزی و ارج نهادن به کسب دستاوردهای اقتصادی گفته میشود.
برخلاف سرمایه انسانی که ماهیتی فردی و اکتسابی دارد و محصول تلاشی خودآگاهانه است، سرمایه فرهنگی ماهیتی جمعی دارد و به صورت ناخوداگاه و از طریق محیط خانوادگی و اجتماعی به درون روح و شخصیت افراد رسوخ میکند. با وجود این، هر دوی آنها در این خصوصیات مشترکند. یعنی قابلیت تبدیل شدن به سرمایه فیزیکی را دارند.
" سرمایه اجتماعی" نوع چهارم سرمایه؛ اشاره به منابعی دارد که افراد به واسطهی حضور یا تعلق به یک گروه اجتماعی به آنها دسترسی دارد. این گروه میتواند به بزرگی ملت و یا به کوچکی خانواده باشد. منابع نیز میتوانند پدیدههای ملموسی همچون پول، مسکن، شغل، حمایت اجتماعی و یا امکانات غیر ملموس همچون اطلاعات مفید،مشاوره فکری و آرامش روحی باشند.
فرد دارای" سرمایه اجتماعی" زیاد، کسی است که دارای روابط وسیعتر، صمیمیت و اعتماد قابل توجه و عمیق است، و بالاخره افرادی که دوستانشان و یا افرادی که با آنها در ارتباطند دارای میزان قابل توجهی از سرمایه فیزیکی، انسانی و یا فرهنگی باشند. با توجه به آنچه گفته شد، میتوان گفت: " سرمایه اجتماعی از تجمع و تعامل سرمایههای فیزیکی، انسانی و فرهنگی زاده و بارور میشود و بستر حرکت جامعه را به سوی آینده میسازد."
ونهایتا سرمایه سیاسی ناظر بر تعامل متقابل فرد ونظام سیاسی است.آنچه که به کارایی بیشتر حکومت داری منجر می شود اعتماد افراد به نظام حکومتی ومشارکت در امور سیاسی است.مجموعه این موارد شکل دهنده سرمایه سیاسی است.اهمیت آن در زندگی انسان امروزی از آن جهت رو به افزایش است که امورات سیاسی وحکومتی تمام ساحت زندگی انسان مدرن را در بر گرفته است. واز همین زاویه است که اهمیت تاثیر گذاری رسانه های جمعی برشکل دهی نگرشهای فردی به امور سیاسی واجتماعی روشن می شود.چرا که مهمترین ابزار مورد استفاده حکومتها در تعامل با اعضای جامعه سیاسی رسانه های جمعی است.بعضا این تاثیر گذاری از حدود تعاملات نظام سیاسی وفرد فراتر رفته وروابط انسانی اعضای یک جامعه را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.
تعاریف:
شبکه ی اعتماد
گروهی که بر اساس اعتماد متقابل به یکدیگر، از اطلاعات، هنجارها و ارزشهای یکسانی در تبادلاتشان استفاده میکنند، نقش زیادی در تسهیل فرایندها و کاهش هزینههای مربوط به اینگونه تبادلات دارند.
شبکهی اعتماد میتواند بین افراد یک گروه و یا بین گروهها و سازمانهای مختلف به وجود آید.
جامعه ی مدنی
جامعهی مدنی حوزهایی از اجتماع است که در کنار نظام اداری دولت و اقتصاد قرار میگیرد، یا به تعبیری واسط بین بخش بازار و بخش حکومتی است.
اعتماد اجتماعی
اعتماد نوعی تعامل فردی است که در تعاملات و روابط اجتماعی از نوع افقی نمود پیدا میکند. ایجاد اعتماد در روابط اجتماعی ناشی از دوستیها و شناخت افراد از تعامل یکدیگر است و این یعنی انتظار عمل صادقانه از طرف مقابل.
این اعتماد نتیجه تعاملات اجتماعی موجود در گروهها، انجمنها و فعالیتهای اجتماعی است. اگر این اعتماد از حد فردی به سطح اجتماعی انتقال یابد، به عنوان یک سرمایهی با ارزش تلقی میشود.
انسجام اجتماعی
انسجام نیز به معنای توافق جمعی بین اعضا و تعاملگران یک جامعه است که این توافق حتی در بین خرده فرهنگها نیز در استفاده از حقوق شرعی افراد باید وجود داشته باشد.
مشارکت اجتماعی
مشارکت فرایندی است که در آن همهی افراد متعامل در اختیارات سهیم، از فرصتها و قدرتها بهرهمند میشوند و در نظارت بر روند رسیدن به اهداف مشترک دخیلند و به طور کلی در قاعده هرم قرار دارند.
این سه مؤلفهی "سرمایه اجتماعی"؛ یعنی " اعتماد اجتماعی"، "انسجام اجتماعی" و " مشارکت اجتماعی"، همگی در یک رابطهی متعامل با همدیگر قرار دارند.
رسانههای جمعی و سرمایه اجتماعی
در سالهای اخیر در علوم اجتماعی دربارهی سرمایه اجتماعی بحثهای زیادی شده است. تعداد مقالات نشریاتی که در خصوص سرمایهی اجتماعی موجود است، نشانگر این است که تب سرمایه اجتماعی در حال افزایش است و شواهدی برای فروکش کردن این تب وجود ندارد. این در حالی است که تعداد بیشماری از سیاستگذاران و روزنامه نگاران نیز در تلاشی مشابه با این مفهوم آشنا شدهاند و از این طریق این مفهوم وارد زبان عموم مردم شده است.
تعریف سرمایه اجتماعی در اصل از مطالعه سنتهای سیاسی ایتالیا توسط رابرت پوتنام دانشمند علوم سیاسی به وجود آمده است. او آن را در پژوهشهای بعدی خود، یعنی در مطالعهی ارتباطات اجتماعی امریکا به کار برد. موضوع اصلی کار او، بر روی امریکاییهایی بود که از سالهای 1960 به بعد بهطور یکنواخت تمایل به کنارگیری از زندگی اجتماعی دارند. او رسانههای جمعی را یکی از مهمترین عامل این روند معرفی میکند. موضوع تحقیقات او فقدان سرمایه اجتماعی در امریکا است که مربوط به ترسها و امیدهای بسیاری از انسانها است. او توجه بسیاری از متخصصان، سیاستگذاران و حتی عموم مردم را به خود جلب کرده است. او وجود سرمایه اجتماعی را خوب و فقدان آن را بد میداند. او خواستار انجام عملی برای باز گرداندن جامعه به سلامت است.
پوتنام معتقد است که تغییرات و رشد روزافزون تکنولوژی و فن آوری رسانهها، بهویژه افزایش سرگرمیهای تلویزیون به عنوان منبع اصلی تن آسایی امریکائیان است. او تلویزیون را مجرم اصلی در انزوای تدریجی آمریکاییها و تحلیل" سرمایه اجتماعی" (این امر موجب قطع جریان اجتماع میشود)، میداند. او میگوید : "فنآوری نقشی اساسی در خصوصی شدن فزایندهی تجربه دارد، که به نوبهی خود به شکل گیری جامعهای متفرق و بیسامان منجر میشود. جامعهای که در آن حفظ روابط سنتی و خانوادگی بسیار دشوار است. روابط بین انسانها متزلزلتر میشود. این امر بهصورت فزایندهایی در میان نسل جوان رو به رشد است." او معتقد است جامعهی امریکایی به سوی آنچه او آن را "بولینگ یک نفره"(Bowling Alone ) یا به عبارتی تنها بازی کردن میخواند، گرایش دارد.
پوتنام اصطلاح "بولینگ یک نفره" را برای اولین بار، در عنوان مقالهای در یک نشریهی گمنام در سال 1995 بهکار برد و توجه بسیاری را به خود جلب کرد. او بار دیگر این عنوان را برای کتاب مفصل و معروف خود در زمینه سرمایه اجتماعی استفاده کرد. پوتنام بر اساس مطالعات و شواهد عینی در خصوص تنها بازی کردن تعداد زیادی از افراد در باشگاهها، این ایده را به وجود آورد که مردم بهتدریج بهسوی انزوا طلبی و بی علاقگی به شراکت در کارهای اجتماعی و گروهی کشیده شدهاند و تنها بودن و تنها بازی کردن را ترجیح میدهند. پوتنام بر این باور است که صرف وقت در پای رسانههای جمعی بهویژه تلویزیون انسان را از اندیشیدن به موضوعهای جدی اجتماعی باز میدارد. نمونههایی از قبیل کاهش کارهای داوطلبانه اجتماعی و خدمت به انسانهای نیازمند ناشی از همین دلمشغولیهای بیش از اندازهی مردم به برنامههای تلویزیونی، رادیو و به خصوص اینترنت است. ظاهراً آنچه را که رسانهها به مردم انتقال میدهند بازتاب این نکته است که ما چه تصویری از خود به عنوان یک شهروند داریم.
اگر یک رسانه این تصویر را در ذهن مردم جا بگذارد که دیگران نه تنها از پرداخت مالیات خوداری میکنند، بلکه، برای دریافت کمکهای اجتماعی از دولت، تقلب نیز میکنند، در آن صورت بقیهی مردم نیز به این فکر میافتند که لزومی ندارد از خود نسبت به وظایف اجتماعی صداقت نشان دهند.
استفاده مؤثر از رسانههای ارتباطی در دنیای امروزی، نقش بسیار مؤثر آن را آشکار خواهد کرد. حتی درسطح سازمانی نیز استفاده از نشریات و خبرنامههای داخلی، پوسترها، فیلمها، شبکههای رایانهای و حتی اینترنت نیز در تقویت این مؤلفههای فرهنگی بسیار مفید است.
"آنتونی گیدنز" ( Anthony Giddens) از رسانههای جمعی و گروهی بهعنوان ابزارهای اشاعهی " سرمایه اجتماعی" یاد میکند. او معتقد است که رسانههای جمعی، ابزار شناسایی، استمرار و ترویج، حفظ و یا انتقال سرمایههای اجتماعی هستند. ظهور رسانههای جمعی و گسترش عظیم آن سبب کاهش ابهامات در اجتماع شده است.
گیدنز می گوید:" اخیراً تغییری در رسانهها در جهت کم شدن میزان اعتماد بهوجود آمده است که کاهش اعتماد میان آمریکائیان از مصادیق آن است." از طرفی در سالهای اخیر تکنیکهای جدید رسانهای سبب بازسازی و باز پس گیری اعتمادها شده است. رشد و افزایش اعتماد به اخبار تلویزیون و ثبات اعتماد به مطبوعات نشان میدهد که کاهش اعتماد به بعضی نهادها، ناشی از قدرت فزایندهی رسانهها، به عنوان منبع و تفسیر کنندهی اطلاعات است. یکی از منابع سه گانهی اطلاعات رسانههای جمعی هستند که علاوه بر تولید اطلاعات و تفسیر، آموزش را نیز بههمراه دارند.
نفوذ و گسترش سینما، تلویزیون، اینترنت و سایر رسانههای جمعی در سطوح مختلف سنی سبب توسعهی اعتماد اجتماعی میان نسلی در زمینهی حوزههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شده است.
"هربرت مارکوزه" ( Herbert Marcuse) که منتقد شدید تکنولوژی نوین بود، معتقد است که تکنولوژی در جامعهی نوین به فراگیرندگی توتالیتارینسم Totalitarianism می انجامد، در واقع میگوید:" این تکنولوژی با روشهای مؤثرتر، منجر به نظارت خارجی بر افراد میشود. نمونه بارز آن تلویزیون است که برای اجتماعی کردن و ساکت کردن مردم بهکار میرود."
او تکنولوژی را وسیلهای برای تسلط بر مردم، سرکوب تعقل و تجاوز به استقلال افراد میداند.
نتیجهی آن، ظهور پدیدههایی است که مارکوزه آن را جامعهی تک بعدی society Unidiension خوانده است. در چنین جامعههایی افراد توانایی تفکر انتقادی و منفی دربارهی جامعه را از دست میدهند. "مارکوزه" این نظر اصلی مارکس را حفظ کرده است که تکنولوژی را برای ساختن یک جامعهی بهتر میتوان بهکار بست.
رسانهها، سرمایه سیاسی و ثبات سیاسی
نظارت مردم بهترین وسیلهی حفظ از خطرات و مفاسد اجتماعی است. اکنون که نمیتوان در جوامع گسترده امروزی همچون دوران گذشته همه ابعاد اعمال قدرت را به طور مستقیم به مردم سپرد، لااقل باید قدرت نظارت بر زمامداران را با ابزار امروزی به مردم داد. در این میان رسانههای جمعی نقش زبان گویای آحاد ملت را بازی میکنند .میتوان از تأثیرات اعمال حق نظارت رسانهها بر ثبات سیاسی وافزایش سرمایه سیاسی به چهار شکل زیر سخن گفت:
الف) تغییر و تحول خواستهای شهروندان
ب) تغییر و تحول در کارویژههای دولتی
ج) تغییر در انسجام ایدئولوژیک
د) تغییر در الگوی ثبات سیاسی
الف- تغییر و تحول خواستهای شهروندان
اولین عامل محاسباتی در معادله بیان شده برای تعیین میزان سرمایه سیاسی در هر کشوری، مجموع خواستهای شهروندان است که رسانهها میتوانند به شیوههای گوناگون با ایجاد تغییر در گستره و یا اولویت هر خواست، نقش تعدیلی و یا شتاب دهنده ایفاء کنند.
۱- شتاب بخشی: رسانهها با اجرای کارویژههایی همچون بررسی و نقد، تحقیق و تفحص و یا اطلاع رسانی مناسب میتوانند تصورات تازهای را از زندگی و سیاست نزد مخاطبان خود ایجاد کنند که دولتها را مؤظف به برآوردسازی آنها میکند. بدیهی است که در صورت کاستی نظام سیاسی برای همراهی با این جریان، شکاف بین خواستها و کارویژهها بیشتر شده و سرمایه سیاسی به مخاطره میافتد. این سیاست از حیث محتوایی در حالتهای مختلف میتواند آثار مثبت و منفی به دنبال داشته باشد بدین ترتیب که:
- در الگوی ثبات سیاسی پویا، این کارویژه مثبت ارزیابی میشود.
- در الگوی ثبات سیاسی ایستا، مقدمه بروز بی ثباتی میشود.
- در الگوی ثبات سیاسی کاذب، عامل بروز بحران میشود.
- در مدلهای بیثباتی نیز اهتمام به این کارویژه در مجموع به بدتر شدن وضعیت ثبات سیاسی کشور منتهی میشود.
2- تعدیل: رسانهها میتوانند با نظارت مؤثر خود بر امور و رفتارهای سیاسی در کشور نقش تعدیلی خود را با تحدید و یا حتی کاهش میزان خواستهای مختلف شهروندان به نمایش بگذارند، بدین ترتیب که میتوانند توقعات را با بیان واقعیتها تعدیل کنند. بدیهی است که کاهش و یا حفظ سطح خواستها در جامعه، شکاف را بین خواستها و کارویژهها حاکم ساخته و یا حداقل از تعمیق آنها مانع گردد .
این عملکرد ممکن است از حیث محتوا مثبت و یا منفی باشد؛ بدین ترتیب که به جز الگوی ثبات سیاسی پویا که عملکرد فوق منجر به توقف روند ترقی جامعه میشود و در نتیجه کلاً نقشی منفی به حساب میآید، در سایر الگوها آثار مثبتی به همراه دارد و به مثابهی تلاش - کوتاه و یا میان مدت - در جهت حفظ ثبات سیاسی ارزیابی میشود.
ب- تغییر و تحول در کارویژههای دولتی
رسانهها با نظارتی که بر عملکرد دولتمردان، نهادهای دولتی و بررسی و نقد آثار ناشی از آن دارند، میتوانند تأثیراتی مشابه به آن چه برای خواستهای شهروندی گفته شده، در حوزه ی کارویژههای دولتی داشته باشند که هر یک ممکن است در درون الگوهای موجود از ثبات و بی ثباتی، آثار مثبت و یا منفیای را به دنبال آورد.
۱- اصلاح (Reform):
رسانهها میتوانند با بیان کاستیها و ضعفهای مدیران اجرایی و نقد سیاستهای به اجرا آمده، ترتیبی در پیش گیرند تا برنامههای دولتی متناسب با روند خواستهای موجود در جامعه شود. کم و یا زیاد شدن وزارتخانهها، نهادها و بنیادها و یا تغییر در سیاستهای کلان دولتی در زمینه تأمین نیازمندیهای اولیهی مردم و اصلاحاتی از این قبیل، میتواند به شکاف خواستها و کارویژهها غلبه کرده، آن را به حداقل ممکن برساند و زمینهی بیثباتی وکاهش سرمایه سیاسی را از بین ببرد. «اندی بارتن» از این عملکرد به مثابه فرایند تأسیس دولت خوب یاد کرده است که در پی اصلاح عملکردها و نهادها بهوجود میآید. این عملکردها ممکن است در کلیه الگوها، منشأ بروز آثار مثبت قلمداد شود، بدین ترتیب که در الگوی ثبات سیاسی پویا منجر به استمرار ثبات سیاسی شده است و در سایر الگوها نیز با توجه به سطح پایینتر کارویژهها از خواستها، میتواند گام مثبتی در راه نیل به ثبات سیاسی ارزیابی شود. این که از نقد و بررسی و نظارت تمام عیار رسانهها بر نظام سیاسی حاکم همواره همچون یک پدیده مثبت ارزیابی میشود، ناظر بر این بعد از تحلیل رسانهها است.
۲- متحول سازی تصویر مردم از کارایی نظام سیاسی:
رسانهها با توجه به رسالت اطلاع رسانی خود میتوانند تصویر مردم از میزان کارایی دولت را دستخوش تغییر کنند و متحول سازند. بنابراین هر چه این تصویر مثبتتر و با دیدگاه خوشبینانهتر طراحی شود، شکاف بیثباتی در جامعه کمتر میشود و زمینهی بروز بیثباتی از بین میرود. به همین خاطر است که در بعضی از کشورهای پیشرفته، در هر وزارتخانه، دفتر ویژه خبرنگاران مقیم آن وزارتخانه تأسیس شده است تا روند اطلاع رسانی هر چه سریعتر و دقیقتر انجام گیرد. لازم به ذکر است که در اینجا شاهد تفاوتی بین واقعیتها و تصورها هستیم. بدین معنا که چه بسا رسانهها بتوانند واقعیتها را بهتر و یا بدتر از آن چه هستند، برای مردم به نمایش بگذارند که در هر دو حالت میتواند تأثیر مستقیمی بر ثبات سیاسی داشته باشد. از این منظر دادن تصویری مثبت از کارویژههای دولت در کلیه الگوها ممکن است عاملی در تثبیت وضعیت سیاسی و ارایه تلقیای منفی از آن و زمینه ساز بروز بیثباتی سیاسی شود.
ج- تغییر و تحول در انسجام ایدئولوژیک
نحوه برخورد رسانهها با باورها و اعتقادات شهروندان و کارگزاران، تأثیر بهسزایی در نتیجهی معادله ثبات سیاسی وافزایش سرمایه سیاسی در هر جامعه میتواند داشته باشد. هر گونه برخوردی که در نهایت به بیاعتمادی مردم به ارزشها و رویگردانی آنها منجر شود، میتواند تلاشهای رسمی دولت را از ارزش واقعیاش دور سازد و حتی دولتهای کارآمد را با خطر بیثباتی مواجه کند. در جهت عکس آن تقویت انسجام ایدئولوژیک و طرح مناسب و متناسب با باورها، میتواند به جبران کاستیهای احتمالی کمک کند و ثبات را در جامعه حفظ کند. این عملکرد چنانچه به شکل ایجابی صورت پذیرد، برای کل الگوها مثبت ارزیابی میشود و عاملی در جهت حفظ ثبات سیاسی و یا ایجاد آن بهشمار میآید و اگر بهصورت سلبی ایجاد شود منجر به زوال سیاسی و یا تشدید بیثباتی در کشور خواهد شد. از این پدیده با نام تقویت وجدان جمعی نیز یاد شده است.
د ـ تغییر و تحول در الگوی ثبات سیاسی
رسانهها میتوانند در کنار سایر بازیگران سیاسی، با تلاش در زمینه تحقق الگویی تازه از ثبات سیاسی، به کل جامعه خدمت کنند. به عبارت دیگر چه بسا جامعه در ظاهر به خاطر حاکمیت الگوی ثبات سیاسی ایستا و یا کاذب، نوعی ثبات سیاسی را بیازماید ولی چون این الگوها پایدار نیستند، رسانهها میتوانند با اعمال حق نظارت خود، آنها را به نمایش بگذارند و زمینهی خروج از این الگوها و حاکمیت الگوی ثبات سیاسی پویا را فراهم سازد. در این حالت است که فعالیتهایی از قبیل بررسی، نقد و تجزیه و تحلیل خواستها و کارویژهها به منظور شتاب بخشیدن به هر دوی آنها، اگرچه در وهله اول نوعی از بی ثباتی را دامنگیر جامعه میکند، ولی از آن حیث که در نهایت الگوی ثبات سیاسی پویا را حاکم میسازد، مثبت ارزیابی میشود. بدیهی است که شکست در هدایت مؤثر فرایند انتقال، به معنای از کف دادن ثبات سیاسی موقت قبلی و افتادن در دام الگوهای بیثباتی سیاسی خواهد بود که روی دیگر عملکرد رسانهها را تشکیل میدهد. نتیجه آنکه، اعمال نظارت رسانهای میتواند در چهار حوزهی «خواستها»، «کارکردها»، «انسجام ایدئولوژیک» و سرانجام «نوع الگوی ثبات سیاسی»، در کشور تأثیراتی داشته باشد. این تأثیرات با توجه به تفکیکی که از الگوهای مختلف ثبات و بیثباتی بیان شد و این که جامعه در چه مراحلی از بیثباتی است، مثبت و یا منفی ارزیابی میشود.
نتیجه گیری:
باتوجه به تاثیر گذاری فراوان رسانه های جمعی در زندگی امروز انسانها ،بدیهی است که عمده مفاهیم سیاسی واجتماعی تابعی از تحولات در این عر صه باشند.به معنای دیگر وقتی اهمیت رشد سرمایه اجنماعی وسیاسی در شکل گیرش روند توسعه پایدار در یک کشور روشن می شود اولین ومهمترین گزینه ی پیش رو برای رشد این دو مقوله در هر جامعه ای ارتقاکمی وکیفی رسانه های جمعی است. بر همین اساس است که نقش رسانه های جمعی در توسعه سرمایه سیاسی واجتماعی وبه دنبال آن ثبات پایدار وتوسعه روز افزون بی بدیل است.مادر این مقاله تلاش داشتیم ارتباط مستقیم میان افزایش سرمایه اجتماعی وسیاسی از یک طرف وثبات سیاسی وتوسعه پایدار را نشان داده ومهمتر از آن نقش تاثیر گذار رسانه های جمعی در شکل گیری این ارتباط را روشن کنیم.
فهرست منابع:
- افتخاری، اصغر، (1380)، ثبات سیاسی رسانهها، مرکز مطالعات راهبردی.
- تافلر، آلوین،(1366)، موج سوم، ترجمه شهین دخت خوارزمی، نشر نو، تهران.
- فرقانی، محمد مهدی،(1382)، تحول گفتمان توسعه سیاسی در ایران، فصلنامه رسانه، سال چهارم، شماره دوم، تابستان
گیدنز.آ(1380)، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر مرکز.
- هانتینگتون، ساموئل (1370)، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترحمه محسن ثلاثی، نشر علم، 1370
- نظارت سیاسی بر روابط بین المللی و دستگاههای اجرایی، مرکز مطالعات و پژوهشهای اداری، شماره87، 1369
- "حال و آینده رادیو"، مرکز مطالعات و تحقیقات رادیو، 1385